استاد باستانی پاریزی در کتابخانه شخصی اش
امروزه صحبت از مباحثی همچون کتاب و کتابخوانی و گسترش آن، بازار فرهنگ کشور و بویژه بازار کتاب را داغ تر جلوه می دهد.
قبل از هر چیز باید دانست میان کتاب خوب و کتاب پرفروش تفاوت وجود دارد و هر کدام تعریف خاص خود را می طلبد چرا که لزوما هر کتاب پرفروشی نمی تواند کتابی خوب تلقی شود و از طرفی همه کتاب های خوب هم پرفروش نمی شوند؛ مثالی می زنم: سال هاست پزشکان و کارشناسان امور تغذیه استفاده از تنقلاتی چون پفک و چیپس را مضر اعلام کرده اند ولی همچنان شاهد آن هستیم که روز به روز بر فروش آنها افزوده می شود و کارخانه های تولیدکننده این تنقلات در فضای رقابتی با یکدیگر هر روز بسته بندی و شکل و طعم جدیدی از آنها را ارائه می کنند. باید گفت در زندگی ماشینی امروز که گرفتاری های معیشتی اغلب وقت مردم را به خود اختصاص داده است، جای دادن کتاب در سبد خانواده ها مقتضیاتی دارد، به عبارتی باید شرایط و امکانی فراهم کرد تا خانواده ها به کتاب گرایش پیدا کنند و از همین جاست که فروش کتاب آغاز می شود.
آسان سازی استفاده از کتاب از جمله این مقتضیات است، یعنی به طریقی باید ذائقه مخاطب را تحریک کرد تا علاقه و رغبت به کتاب خواندن در او ایجاد شود و یکی از بهترین برنامه ها به این منظور ارائه کتاب های بزرگ و پرحجم در شکل های کوچک تر و در قالب چند کتاب با موضوع های مشخص است. به عنوان مثال می توان از مجموعه کتاب های ١٥ جلدی مطالعات کاربردی که در قطع جیبی و با موضوعات مختلف و در عین حال همسان منتشر شده اند، نام برد که چندی پیش از سوی انتشارات سوره مهر چاپ شده و اتفاقا با استقبال خوبی هم مواجه شده است.
● شاخص سازی ناشر
ارائه مفاهیم و محتوا با تعریف خاص در قالب های مختلف و رعایت روال ثابت و منطقی توسط ناشر سبب هویت بخشی به سیستم انتشاراتی می شود و تعریف ثابتی از ناشر و محصولات او ارائه می کند. نتیجه این هویت بخشی به انتشارات این است که مخاطبان خود را تا حدود زیادی می شناسد و مخاطبان هم آن ناشر را در یک حوزه تخصصی می شناسند و به عبارتی انتشارات باید در ارائه محتوا دارای خط مشخصی باشد.
● شهرت
شهرت به چند گونه است.
شهرت ناشر: این شهرت در سطح کثیری از افکار عمومی بنا به دلایل زیادی که یکی از مهم ترین آنها تبلیغ است، ایجاد شده که این شهرت ناپایدار است و به مقتضای شرایط حاکم و با تغییر نوع و کیفیت محصول و حتی سیاست تغییر خواهد کرد.
شهرت نویسنده: این شهرت هم با یک یا چند اثر شاهکار از نویسنده به دست می آید و انتظار افکار عمومی از او را در حد آن اثر یا آثار شاهکار قرار می دهد و تا زمانی که نویسنده آثاری را همچون گذشته خلق کند، مقبول است.
تولید فنی مطلوب: تولید فنی مطلوب هم از دیگر دلایل پرفروش شدن یک کتاب است. زیبایی و جذابیت فرمی و شکلی اثر از قبیل طراحی جلد، انتخاب فوت، کاغذ و... در جذب مخاطب موثر است. به این موارد، جذابیت را هم اضافه کنید؛ چرا که همراه تصویر روی جلد، تلنگر اولیه را بر ذهن مخاطب می زند.
● اطلاع رسانی و جریان سازی
اما هر آنچه در بالا به عنوان دلایل پرفروشی کتاب ذکر شد، در سایه یک دلیل مفهوم پیدا می کند و آن دلیل چیزی نیست جز اطلاع رسانی و جریان سازی برای کتاب.
فرض کنید یک کتاب دارای جذابیت های فنی و گرافیکی خوبی باشد و موارد آسان سازی را هم به همراه داشته باشد و حتی اسم ناشر و نویسنده مطرحی را هم روی جلد خود داشته باشد، اما اگر کار اطلاع رسانی خوب و هدف دار روی آن انجام نشود، مخاطب از انتشار آن چگونه آگاهی می یابد.
شاید گفته شود ناشر و نویسنده مطرح، خود باعث جریان سازی کتاب می شوند؛ سوال این است که آن ناشر و نویسنده در آثار اولیه خود که مطرح نبودند چطور به شهرت دست پیدا کردند؟ آیا پاسخی جز اطلاع رسانی خوب و هدفمند به دست می آید؟
به عبارتی، پایه و سنگ بنای پرفروش شدن یک کتاب را در حالی که دارای شرایط پرفروش شدن باشد، بر محور اطلاع رسانی می گذارند. ناگفته نماند برخی ناشران البته از طریق همین اطلاع رسانی، بسیاری از کتاب های معمولی خود را که دارای شرایط پرفروش نبوده اند، به فهرست پرفروش ها وارد کرده اند و این چیزی نیست جز قدرت اطلاع پرسانی.
حیدر ایمنی / کارشناس نشر
اصولا ما ایرانی ها خیلی اهل مطالعه نیستیم و بیشتر علا قمندیم دیگران را نقد کنیم که چرا مطالعه نمی کنید. اما به خودمان که برسد تقصیر را می اندازیم گردن بقیه. جامعه و دولت و گرفتاری و گرانی و اجاره خانه و ترافیک را بهانه می کنیم تا کسی جرات نکند از ما بپرسد چرا کتاب نمی خوانید!!
به همین دلیل هم هست که تعداد نویسندگان کتاب بیشتر از تعداد خوانندگان آن است. این مساله گاهی آنقدر اسفبار است که بعضی از کتاب ها را غیر از خود نویسنده و ناشر هیچ کس دیگری نمی خواند. این روزها افتخار بعضی نویسندگان این است که تعداد کتابهایشان را به رخ مردم بکشند و در مجالس و محافل از تعداد کتاب هایشان یاد کنند و سرشان را بالا تر بگیرند. در حالی که اگر کسی از آنها بپرسد آیا از تعداد خوانندگان کتابهایتان مطلعید; نظری در این باره ندارند. شاید مهم نباشد که یک نویسنده چند کتاب از خود به جا بگذارد مهم آن است که تاثیر گذاری آن کتاب ها چقدر است به عنوان مثال ابوالقاسم فردوسی ۳۰ سال از عمر خود را صرف یک کتاب کرد. کتاب ماندگار و ارزشمند شاهنامه! اما این یک کتاب آنقدر ماندگار و ارزشمند است که به اندازه صدها کتاب تاثیرگذاشته و زبان مادری فردوسی را زنده نگه داشته است. می گویند اگر می خواهی پس از مرگ فراموش نشوی یا چیزی بنویس که قابل خواندن باشد یا کاری بکن که قابل نوشتن باشد. اما این کارهای ماندگار و به یادماندنی فقط در کتاب ها حفظ می شوند و اگر بخواهیم از آدمهای بزرگ که کاری قابل نوشتن و یا اثری قابل خواندن دارند چیزی بیاموزیم باید اهل مطالعه شویم. ما پیرو دینی هستیم که خدا و پیامبرش را با کلمه «اقرا»» یعنی بخوان، خطاب قرار داده است. پس خواندن و دانش اندوزی اولین درسی است که دین ما به پیروانش می دهد. اما به راستی چرا کتاب نمی خوانیم و تا این حد با کتاب بیگانه ایم. شاید این بی علا قگی ما به کتاب ریشه در کودکی ما داشته باشد، شاید هم مسایل دیگری در آن و دخیل است. اما همیشه می گویند کودکان مانند لوح سفیدی هستند که هرچه در آنها بنویسیم تا آخر عمر روی ذهنشان حک می شود. پس می شود علا قه به مطالعه را از کودکی در فرزندانمان ترویج دهیم.
خوب یادم هست وقتی یک بچه مدرسه ای بودم موقع بازی و شیطنت شعر کتاب مدرسه را زیر لب زمزمه می کردم.
«من یار مهربانم دانا و خوش زبانم
گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم»
همیشه به مصرع آخر شعر که می رسیدم، ناخودآگاه دلم برای کتاب می سوخت. از بی زبانی اش و از تنهایی اش. حالا که بزرگتر شده ام باز هم دلم می سوزد اما نه برای یار مهربان فراموش شده بلکه برای خودم وخودمان که کتاب را بی جرم، مجازات کردیم و به دار تنهایی آویختیم و ندانستیم که چه بر سر خود می آوریم. بالا و پایین بودن سطح مطالعه در یک کشور از عمده ترین شاخص های پیشرفت است. درست مثل بالا و پایین بودن سرعت اینترنت! اما در کشور ما هم سطح مطالعه و هم سرعت اینترنت در سطح بسیار پایینی قرار دارد به طوری که کشور ما در جدول آمار مطالعه کشورهایی که سطح مطالعه آنها در حد متوسط است هم جایی ندارد. این در حالیست که اگر کشوری بخواهد تولیدکننده علم باشد و نه خریدار فرمول تکنولوژی باید سری به عقب برگرداند دیروز را ببیند. آنجاست که دردی عظیم در سینه ایجاد می شود که دوری از کتاب، فردای کشور را تحت تاثیر قرار داده است. اما درد دوری از کتاب که در جامعه ما، ایجاد شد یک درد صعب العلا ج است نه لا علا ج در همه کشورهای دنیا برای افزایش سطح مطالعه مردم یک برنامه(۷ تا ۱۰) ساله تدوین شده است. این درحالیست که در کشور ما هیچ ارگان مشخصی مسوولیت این امر را برعهده نمی گیرد. اگر تیراژ تمام روزنامه های کشور ما را با هم جمع کنند به تیراژ یکی از روزنامه های ژاپن و یا کشورهای سطح پایین تر هم نمی رسد این در حالیست که ما معتقدیم بیش از ۴۰ میلیون با سواد در کشورمان وجود دارد و این میزان تیراژ برای چنین جمعیت با سوادی یک فاجعه است.
مهیار صالحی درخشان / روزنامه مردم سالاری
موفقیت منحصربهفرد کتابخانه ملی کنگره آمریکا در این است که میتواند در اغلب زمینهها، عجیبترین کتابها را در باب عجیبترین موضوعها در اختیار افراد بگذارد و به منزله یک کتابخانه پژوهشی (بدون آنکه پرسشی را بیپاسخ گذارد) در خدمت همه افراد قرار گیرد. در این کنگره بیش از 600 هزار نسخه از آثار فارسی به چشم میخورد.-
کتابخانه ملی کنگره آمریکا ( Library of Congress) بازوی تحقیقاتی کنگره این ایالات و قدیمیترین موسسه فرهنگی دولت فدرال آمریکا و همچنین بزرگترین کتابخانه جهان است که در پایتخت این کشور شهر «واشنگتن دیسی»، قرار دارد. رییس کتابخانه، کتابدار کنگره نامیده میشود و اکنون «جیمز بیلینگتون» در این سمت است.
در سال ۱۸۰۰ میلادی «جان آدامز»، رییس جمهوری وقت آمریکا، لایحهای به کنگره آمریکا فرستاد که بر اساس آن علاوه بر انتقال پایتخت این کشور از فیلادلفیا به شهر جدید واشنگتن، با اختصاص مبلغ پنج هزار دلاری برای تاسیس کتابخانهای حاوی کتابهای قابل استفاده و مفید برای اعضای کنگره آمریکا نیز موافقت میشد و با گردآوری یک مجموعه سه هزار جلدی در بخشی از ساختمان جدید کنگره آمریکا سنگ بنای نخستین کتابخانه کنگره آمریکا گذاشته شد.
هر چند این کتابخانه با حمله ارتش بریتانیا به واشنگتن، در سال ۱۸۱۴ میلادی، به طور کامل سوخت اما با کوشش «توماس جفرسن» رییس جمهوری وقت، در سال بعد دوباره برپا شد و با اهدای مجموعه شخصی شش هزار و 400 جلدی وی، هسته کتابخانه جدید شکل گرفت.
موفقیت منحصربهفرد کتابخانه کنگره در این است که میتواند در اکثر زمینهها، عجیبترین کتابها را در باب عجیبترین موضوعها در اختیار افراد بگذارد و به منزله یک کتابخانه پژوهشی (بی آنکه بهندرت پرسشی را بیپاسخ گذارد) در خدمت همه افراد قرار گیرد.
این کتابخانه از سال ۱۸۷۰ میلادی از مزایای کامل حق مولف برخوردارشد و از سال ۱۸۴۶ به بعد دو نسخه از تمامی آثار منتشرشده در ایالات متحده امریکا را دریافت کرد و این امر موجب شد گنجینه کوچک ابتدایی با گردآوری آثار، از غنای قابل توجهی برخوردار شود.
در سال ۱۸۹۷، با انتقال کتابخانه به ساختمان جدید که به سبک رنسانس ایتالیا ساخته شده بود، «هربرت پوتنام» کتابدار مشهور کتابخانه عمومی بوستون به سمت کتابدار کتابخانه کنگره منصوب شد.
در واقع از زمان تصدی «پوتنام» به بعد رشد راستین این کتابخانه آغاز شد. پیشرفت کتابخانه کنگره مدیون تلاشهای مشتاقانه کتابدارانش، بهویژه «اینسورث اسپوفورد» و «هربرت پوتنام» است. پس از تهیه «مجموعه اسمیتسون» در سال ۱۸۴۶، فرصت ایجاد یک کتابخانه ملی ایجاد شد و در طی یک قرن موجودیت خود، به حدی از رشد رسید که بزرگترین کتابخانه امریکا لقب گرفت.
اوایل نوامبر سال ۱۸۹۷ بزرگترین، مجهزترین، ایمن ترین و طولانیترین کتابخانه جهان در ساختمان «تامس جفرسون» در واشنگتن دی سی افتتاح شد. دو ساختمان دیگر با نامهای «جان آدامز» و «جیمز مدیسون» نیز در سالهای ۱۹۳۸ و ۱۹۸۱ به عمارت پیشین افزوده شدند. در فاصله سالهای ۱۸۶۴ تا ۱۸۹۷ «آنیثورس راند» ، کتابدار کنگره، این کتابخانه را به یک مرکز تحقیقاتی ملی تبدیل کرد.
کتابخانه کنگره آمریکا ۱۳۴ میلیون نسخه منبع دارد و نیازمند ۸۰۰ کیلومتر قفسه برای ذخیره سازی مجموعه خود است.
در این کتابخانه بیشتر از ۳۰ میلیون کتاب و اسناد چاپ شده به ۴۷۰ زبان گوناگون دارد و دارای بیش از ۵۸ میلیون نسخه دست نویس، بزرگترین مجموعه کتابهای کمیاب در آمریکای شمالی، مانند انجیل گوتنبرگ (یکی از چهار کپی کاملی که وجود دارد) است، همچنین بیش از یک میلیون کتاب چاپهای دولت آمریکا، یک میلیون نشریات جهانی مربوط به سه قرن گذشته و 33 هزار روزنامه مجلد، 50 هزار حلقه میکروفیلم و بیش از 600 هزار کتب مصور کودکان را در بردارد. بیشترین مقالات حقوقی، چهار میلیون و 800 نقشه و نت موسیقی، دو میلیون و 700 صوت ضبط شده، ویولون انتیک«بتز سترادیواریوس»و انواع دیگرآلات موسیقی سیمی ساخت خانواده «استرایواریوس» گوشهای از امکانات این کتابخانه است.
مجموعه ای از ۲۹ میلیون کتاب و مقاله با بیش از ۱۳۰ میلیون موضوع، دو میلیون و ۷۰۰ هزار صفحه گرامافون و آثار صوتی، ۱۲ میلیون قطعه عکس، چهار میلیون و ۸۰۰ هزار نقشه و ۵۸ میلیون نسخه خطی، در بزرگترین کتابخانه جهان قرار دارد.
گردآوری متمرکز انتشارات از کشورهای جهان و ارایه فهرست آنها به کتابخانه های کشور، برقراری نظام ملی امانت بینکتابخانهای و ثبت منابع تولیدشده برای حفظ حق مولف، اقدام بهعنوان مرکز خدمات کتابشناختی و فعالیتهای تمامی نظام کتابخانهای امریکا، گسترش ردهبندیهای کنگره و انتشار «فهرست سرعنوانهای موضوعی» که جامعترین سیاههای است که تاکنون تهیه شده و مورد استفاده وسیع کتابخانههای جهان قرار میگیرد و فهرست نویسی متمرکز و تهیه فهرستگان سراسر کشور، از جمله خدمات این کتابخانه به حساب می آیند .
روزانه 22 هزار عنوان کتاب جدید در ایالات متحده به این کتابخانه وارد می شود که تقریبا ۱۰ هزار عنوان آن در هر روز به مجموعه دایمی کتابخانه افزوده میشود.۲۲ سالن مطالعه و همچنین وب سایت مجهز این کتابخانه امکان دسترسی به بزرگترین مجموعه جهانی نسخ خطی، عکسها، فیلمها، نقشهها، نوارهای صوتی، نقاشیها و پوسترها و انبوهی از امکانات بصری دیگر را در این کتابخانه فراهم کرده است.
در کنار آثار دست نویسی که نامه های ۲۳ رییس جمهور پیشین آمریکا، قوانین دادگاه عالی و حقوق مدنی را در برمی گیرند، بیش از چهار میلیون و 800 هزار نقشه از قرن چهاردهم تاکنون نیز وجود دارند که بسیاری از این آثار را می توان روی وب سایت کتابخانه کنگره مشاهده نمود.
وب سایت کتابخانه کنگره گنجینه ای از اطلاعات رایگان برای تمام سنین به حساب می آید و کودکان امکان استفاده از داستانهای آمریکایی کتابخانه را دارند. معلمان می توانند با مراجعه به صفحه آموزش، منابع درسی و مواد آموزشی دیگر را بیابند و محققان هم میتوانند از کاتالوگ آنلاین و سایتهای سالن مطالعه استفاده کنند.
نیمی از کتابهای کتابخانه کنگره به زبانهایی غیر از انگلیسی هستند. برای بسیاری از نقاط جهان همچون چین، روسیه و آمریکای لاتین مجموعه های این کتابخانه، کامل ترین و عالی ترین مرجع نمونههای خارج از کشور هستند.
تیم اسکن کتابخانه کنگره آمریکا قادر است هزار جلد کتاب را در یک هفته اسکن کند. کتاب ها بعد از چند ساعت پس از اسکن و بازرسی، بر روی اینترنت دردسترس افراد قرار میگیرند.
فهرست پیوسته کتابخانه کنگره آمریکا یکی از کارآمدترین فهرستهای پیوسته در شبکه وب است. این فهرست پیوسته اطلاعات بیش از 15 میلیون رکورد کتابشناختی شامل (کتابها، نشریات، مواد دیداری و شنیداری، آثار موسیقی، منابع نقشهبرداری، کتابهای در حال انتشار، فایلها و پروندههای کامپیوتری و فهرستگان ملی آمریکا را شامل میشود.
این فهرست پیوسته به ویژه برای فهرست نویسی منابع جدید که هنوز در پایگاه اطلاعاتی (CD-marc )موجود نیست، بسیار با ارزش است. از طریق این فهرست پیوسته به راحتی می توان به فهرست برگه کتابهایی که به تازگی منتشر شده اند، دسترسی پیدا کرد.
از دیگر امکانات ارزشمند فهرست پیوسته کتابخانه کنگره، امکان نمایش و ذخیره فرمت مارک رکوردهای کتابشناختی است که فرآیند انتقال اطلاعات را به دیگر نظامهای فهرست ماشین خوان تسهیل کرده است. جستوجو در این فهرست پیوسته برای بازیابی اطلاعات به دو صورت ساده و پیشرفته انجام می شود.
وجود 600 هزار نشریه و کتاب فارسی
در میان این آثار می توان به ۶۰۰ هزار نسخه از نشریات، کتابها و دست نوشتههای فارسی اشاره کرد که در طی۵۰ سال و به دلیل علاقه یک قاضی آمریکایی به زبان و ادبیات و عرفان فارسی ازسوی یک شرق شناس ایرانی مقیم آمریکا به نام ابراهیم پورهادی جمع آوری شده است.
گنجینه کتابهای فارسی این کتابخانه حاوی آثار ارزشمندی مانند نسخههای خطی اسکندرنامه، نظامی گنجوی، سفرنامه ناصرالدین شاه قاجار و تفسیر 13 جلدی مثنوی مولانا جلال الدین رومی، اثر سید محمد تقی جعفری است.
امانت کتاب؛ فقط اعضای کنگره
تنها اعضای کنگره آمریکا و برخی مقامات رسمی دولتی میتوانند کتاب های موجود در این کتابخانه را به امانت بگیرند، هر فرد بالاتر از سن دبیرستان در این کشور قادر است با ارایه کارت شناسایی، مجوز لازم برای ورود به سالن قرائت این کتابخانه را دریافت کند.
برخورداری از سایتهای ارزشمند علمی و پژوهشی، کتابخانه کنگره آمریکا را به یکی از بزرگترین منابع اطلاعاتی به ویژه در حوزه فرهنگ و تاریخ کشورهای جهان تبدیل کرده است.
کتابخانه نایبنایان و دارای مشکلات جسمی با یک قرن سابقه
این کتابخانه مدیریت سرویس کتابخانه ملی برای نابینایان و معلولان را نیز به عهده دارد که یک برنامه کتابخانهای گویا و با خط بریل است و به ۷۶۶ هزار آمریکایی خدماترسانی میکند.
بیش از یک قرن پیش، کتابخانه امکانات ویژه ای را در اختیار آن دسته از کاربرانش در واشنگتن که مشکل جسمی یا بینایی داشتند، قرار میداد. سپس در سال 1931، قانونی در کنگره به تصویب رسید که هم اکنون به سرویس ملی کتابخانهای برای نابینایان و معلولان جسمی مشهور است. امروزه صدها نفر، میلیونها کتاب و روزنامه بریل و مواد ضبط شده را از طریق شبکهای متشکل از 140 کتابخانه مرتبط در سراسر این کشور دریافت میکنند.
رده بندی کتابخانه کنگره (Library of Congress Classification)
در میان رده بندیها، رده بندی دیویی و رده بندی کتابخانه کنگره از شهرت بیشتری برخوردارند و در کتابخانه های ایران مورد استفاده قرار می گیرند آن مقدار که در ایران به مساله ردهبندیها و گسترش آنهاتوجه شده در سایر کشورهای اسلامی فعالیت چشمگیری صورت نگرفته است.
رده بندی دیویی و رده بندی کتابخانه کنگره دو سیستم مهم طبقهبندی و سازماندهی منابع کتابخانهای (اطلاع رسانی) است که به طور گستردهای در سراسر جهان استفاده میشود.
این دو سیستم ردهبندی براساس نگرش فلسفی و کلی-جزیی تدوین شدهاند و همه دانشها را دربر میگیرند. رده دیویی فقط با اعداد کدگذاری میشود که شامل (۱۰ رده اصلی، ۱۰۰ رده فرعی و هزار رده جزیی است) و به کمک اعداد اعشاری (با هزاران زیر رده موضوعی) گسترش مییابد و ردهبندی کنگره با حروف انگلیسی کدگذاری شده که۲۱ رده اصلی دارد و به کمک ترکیب حروف ردههای فرعی و سپس با افزودن اعداد زیر ردهها، گسترش مییابد.
نیوساینتیست در یک نظرسنجی با معرفی 25 کتاب علمی تاثیرگذار که دانشمندان برای مخاطب عام نوشته بودند و توانستند دنیا را تغییر دهند، از مخاطبان خود خواست برترین این کتاب ها را انتخاب کنند.
مجید جویا: نیم قرن پیش، زیستشناسی به نام ریچل کارسونیک کتاب علمی عامهپسندی (پاپساینس) نوشت که تاثیر آفتکشهای شیمیایی را بر محیطزیست طبیعی فاش کرد و باعث مجادلات خشمآلودی در سطح جامعه شد. «بهار ساکت» (Silent Spring) جزو پرفروشترین کتابهای سال شد و به رغم این که کارسون در کمتر از 2 سال پس از انتشار کتاب درگذشت، میراث او باقی ماند؛ این کتاب به آغاز جنبش زیست محیطی در امریکا کمک کرد و هنوز هم الهام بخش مردم است.
این کتاب تنها یک مثال از تاثیر عمیق کتابهای علمی به زبان ساده است. دانش قدرتمندترین ابزاری است که ما برای تحلیل و دریافتن منطق حاکم بر جهان در اختیار داریم، و این تاریخ غنی کتابهاست که به درک عمیقتر آن کمک میکند. برای پاسداشت این سنت، و به یاد پنجاهمین سالگرد انتشار «بهار ساکت» در ماه سپتامبر/شهریور، مجله نیوساینتیست تاثیرگذارترین این کتابها بر مردم را انتخاب کرده که در ادامه این مطلب به 10 کتاب اول این فهرست 25 تایی میپردازیم. بخش دوم این گزارش را فردا در خبرآنلاین مطالعه کنید
1- تاریخچه زمان (A Brief History of Time) نوشته استیفن هاوکینگ (1988/1367)
این احتمالا شناخته شدهترین کتاب کیهانشناسی از شناختهشدهترین دانشمند جهان است. از آنجاکه این کتاب اولین بار نزدیک به ربع قرن پیش منتشر شد، به دستکم 40 زبان ترجمه شده و تاکنون 9 میلیون نسخه از آن فروخته شده است.
2- مقالهای در اصل جمعیت (An Essay on the Principle of Population) نوشته توماس رابرت مالتوس (1798 / 1177)
کتاب بسیار مجادلهبرانگیز مالتوس از دل بحثی با یک دوست در مورد «پرسش عمومی رشد آینده جامعه» زاده شد. به رغم اینکه این چاپ اول این کتاب در سال 1798/1177، به منظور رد تصور کمالپذیری انسان بود، با توجه به این که افزایش جمعیت یکی از مهمترین مسائل قرن 21 است، خللی بر ایده او وارد نشده است.
3- سیاهچالهها و انحنای زمان (Black Holes and Time Warps) نوشته کیپ تورن (1994/1373) :
شروع کار این کتاب با یک سری محاسبات روی کاغذپارههای دمدستی بین او و دوستش کارل ساگان بود که در آن زمان روی داستان علمیتخیلی «تماس» (Contact) کار میکرد و میخواست که شیرزن قهرمانش با استفاده از میانبرهایی در سیاهچالهها در زمان سفر کند. ولی این کار برای کیپ تورن که فیزیکدان نظری بود، از یک کنجکاوی ابتدایی فراتر رفت. آنگونه که ساگان بعدها در مصاحبهای گفت: «من یک نامه طولانی از کیپ دریافت کردم که تقریبا 50 خط معادلات منطقی داشت». این نامه بعدها به کتاب «سیاهچالهها و انحنای زمان» تبدیل شد که توضیح میدهد سفر زمان در دنیای واقعی فیزیکی چگونه میتواند کار کند. این کتاب تبدیل به کتاب پرفروشی تبدیل شد و «تماس» هم خیلی بد نفروخت: در سال 1997/1376 فیلم درخشانی با بازی جودی فاستر از روی آن ساخته شد.
4- روشنتر از هزار خورشید: تاریخ شخصی دانشمندان اتمی (Brighter Than a Thousand Suns: A personal history of the atomic scientists)نوشته رابرت جانگ (1956/1325)، چاپ اول در آلمان
رابرت جانگ، تاریخدان و روزنامهنگار در حال مصاحبه با دانشمندان اتمی برای یک فیلم مستند در مورد ساخت بمبهای اتمی بود که دریافت هرآنچه را برای نوشتن یک کتاب روشنگرانه لازم دارد، در اختیارش است. «روشنتر از هزار خورشید» تاثیر عمیقی بر جنبش ضد تسلیحات اتمی در سراسر جهان داشت و در کل، چشمهای دنیا را به آغاز عصر اتمی و مسابقه تسلیحاتی باز کرد.
5- آشوب: ساختن دانشی جدید ( Chaos: Making a new science) نوشته جیمز گلیک (1987/1366) :
کتاب آشوب جیمز گلیک، اولین کتاب علم به زبان ساده بود که به حوزه نوظهور نظریه آشوب پرداخته بود و برای نویسنده روزنامهنگارش، جایزه پولیتزر را به ارمغان آورد. این کتاب نه فقط این مباحث پیچیده فیزیکی را به میان عموم آورد، بلکه به ورود آن به دیگر حوزههای علم نیز کمک کرد.
6- آشفتن دنیا ( Disturbing the Universe) نوشته فریمن دایسون (1979/1358)
«آشفتن دنیا» که ترکیبی از اتوبیوگرافی، اندیشهای در شعر و فلسفه و کاوشی در فیزیک و تاریخ جنگ سرد بود، با هر چیز دیگری متفاوت است. فریمن دایسون مرد عنکبوتی فیزیک است: در اتوبیوگرافی خود، او خود دانشمندان را تبدیل به مسئله میکند: هر چه قدرت بیشتر باشد، مسئولیت بیشتر میشود.
7- گایا: نگاهی تازه به زندگی روی زمین (Gaia: A new look at life on Earth ) نوشته جیمز لاولاک (1979/1358)
چهار سال پیش از این که کتابی منتشر شود که جهان را با نظریه گایا آشنا کند (نظریهای که بیان میدارد هر چیزی بر روی زمین بخشی از یک سیستم درهم تنیده، رو به تکامل و خودکنترلی است) ، جیمز لاولاک این ایده را در نیوساینتیست مطرح کرده بود. تخریب سیستمهای زیستمحیطی یا گونهها، میتواند پایداری کل سیستم را تحت تاثیر قرار دهد.
8- گودل، اشر، باخ: یک جهش طلایی ازلی (Godel, Escher, Bach: An eternal golden braid) نوشته داگلاس هافستدتر (1979/1358)
این کتاب که به طور خلاصه GEB نامیده میشود و برای داگلاس هافستدتر یک جایزه پولیتزر به ارمغان آورده بود، به علایق و هوسهای همپوشاننده سه مرد بزرگ پرداخته بود: کرت گودل ریاضیدان، امسی اشر هنرمند گرافیست و یوهان سباستین باخ موسیقیدان. این کتاب که ترکیب جالبی از علم و هنر است، بر نسلی از اندیشمندان تاثیر گذاشته است. ما به بیشتر از اینها احتیاج داریم.
9- تفنگها، ریشهها و فولاد ( Guns, Germs and Steel) نوشته جارد دایموند (1997/1376)
این کتاب پرفروش برای نویسندهاش که زیستشناس دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس است، یک جایزه پولیتزر به ارمغان آورد. «تفنگها، ریشهها و فولاد» بررسی میکند که چرا جوامع مدرن انسانی تا این حد با هم تفاوت دارند و در آنها برخی از فرهنگها وابسته به فرایندهای صنعتی هستند در حالی که دیگران تا همین اواخر از ابزارهای سادهتری استفاده میکردند.
10- درباره منشا انواع (On the Origin of Species) از چارلز داروین (1859/1238)
چارلز داروین طبیعتشناس انگلیسی بیش از 150 سال پیش نظریه تکامل خود را برای خوانندگان عامی نوشت. توماس هنری هاکسلی در همان زمان نوشت: «از پیرزنان تا فلاسفه، همه میتوانند کتاب آقای داروین را بخوانند». به رغم آنکه منشا انواع همه را به دو دسته موافقان و مخالفان خود تقسیم کرد، اما تردیدی نیست که «عصر جدیدی را در تاریخ طبیعی» آغاز کرد. انتشار این کتاب در سال 1859 نحوه درک مردم از منشا خود را تغییر داد و بنیاد جدیدی برای زیستشناسی تکاملی بنا نهاد.
منبع: خبر آن لاین (لینک: www.khabaronline.ir/detail/238272/science/fundamental-knowledge)
کتاب نخواندن ما ایرانیان و دلایل پایین بودن سرانه مطالعه در کشور از مهمترین مسائلی است که در سالهای اخیر همواره در مجامع فرهنگی مورد توجه قرار گرفته و میگیرد، اما به نظر میرسد اهمیت این موضوع باعث کمتوجهی به کیفیت خواندن آثار ادبی شده باشد.
گذشته از اهمیت مطالعه و چقدر خواندن، توجه به کیفیت مطالعه و چگونه خواندن ادبیات موضوع قابل اهمیتی است که به نظر میرسد در کشور ما، بر اثر افت شدید میزان مطالعه، مورد غفلت قرار گرفته است.
«صد سال پیش، فلوبر در نامهای به معشوقهاش چنین نوشت: "اگر آدم دست کم چند کتاب را به خوبی میشناخت، چه محقق برجستهای میشد."»، اما چگونه میتوانیم کتابهایی را که میخوانیم، خوب بشناسیم. شاید بسیاری از ما گمان کنیم که راه شناخت شاهکارهای ادبی مراجعه به کتابها و مقالههای متنوعی است که به نقد ادبی و مکتبهای ادبی پرداختهاند، اما ولادیمیر ناباکوف نظر دیگری دارد.
او با نقد ادبی بر پایه مکتبهای مختلف مخالف است و منتقدانی را که به ادبیات به چشم ابزاری برای بیان پیامهای سیاسی – اجتماعی نگاه میکنند نکوهش میکند. او میکوشد به جای تکیه بر مکتبهای مختلف و کشف پیام آثار ادبی، سازوکار شاهکارهای ادبی را کشف کند.
ناباکوف مینویسد: «به هنگام خواندن، آدم باید به جزییات توجه کند و به آنها عشق بورزد، البته هیچ اشکالی ندارد که پس از آنکه ذرههای «آفتابی» کتاب با عشق جمعآوری شد، مهتاب کلیگوییها هم بتابد. اگر آدم کار را با یک تعمیم پیشساخته آغاز کند، راه را غلط رفته است و قبل از آنکه کتاب را بفهمد از آن دور میافتد. هیچ چیز کسالتآورتر و در حق نویسنده غیرمنصفانهتر از آن نیست که کسی مثلا خواندن «مادام بواری» را با این تصویر از پیشساخته آغاز کند که کتابی است در حمله به بورژوازی.
باید همیشه به خاطر داشت که اثری هنری بدون تردید خلق جهانی تازه است، پس اولین کاری که باید کرد این است که این جهان تازه را با دقت هرچه تمامتر مطالعه کنیم، طوری به آن نزدیک شویم که انگار همین حالا خلق شده است و به آن جهانهایی که قبلا میشناختهایم هیچ ربطی ندارد. وقتی که این جهان تازه را به دقت مطالعه کردیم، آن وقت، و فقط آن وقت است که میتوان به رابطه آن با جهانهای دیگر، با رشتههای دیگر دانش پرداخت...
زمان و مکان، رنگ فصول، حرکت ماهیچهها و ذهن، همه اینها، در چشم نویسندگان صاحب نبوغ (تا آنجا که ما حدس میزنیم و به گمان من حدسمان هم درست است) آن تصورات سنتیای نیست که بتوان از کتابخانههای عمومی به امانت گرفتشان، مجموعهای است از غافلگیریهای منحصر به فرد که استادان هنرمند یاد گرفتهاند که آنها را به روشی خاص خودشان توصیف کنند. برای نویسندگان فرعی آنچه باقی میماند رنگ و لعاب دادن به چیزهای معمولی است: این نویسندگان ابدا زحمت خلق دوباره جهان را به خود نمیدهند، فقط تلاش میکنند تا حد توانشان بهترینها را از مجموعه مشخصی از چیزها، از انگارههای سنتی داستان بیرون بکشند. آن ترکیبات متنوعی که این نویسندگان فرعی میتوانند در درون این محدوده مشخص ارائه کنند، احتمالا میتواند به نحوی ملایم و بیدوام خیلی هم سرگرمکننده و جالب باشد چون خوانندگان فرعی هم دوست دارند افکار و عقاید خود را در لباس مبدلی دلپذیر بازشناسند.
اما نویسنده واقعی، آدمی که سیارات را به چرخش میاندازد و انسانی را در خواب خلق میکند و با شور و شوق با دنده این انسان به خوابرفته ور میرود، در دسترس چنین نویسندهای هیچ ارزش مشخصی وجود ندارد: باید خودش آنها را خلق کند.
هنر نوشتن کار بیهودهای است اگر در ابتدای امر، هنر دیدن جهان را، به منزله داستان بالقوه، به ذهن متبادر نکند. ماده خام این جهان شاید به اندازه کافی واقعی باشد (تا جایی که بتوان واقعیت نامیدش)، اما ابدا به عنوان یک کل پذیرفتهشده وجود ندارد: آشفتگی است، و نویسنده به این آشفتگی میگوید که «بشو!» و بدین ترتیب به جهان اجازه میدهد تا تکان تکان بخورد و مخلوط شود و آن وقت است که می بینیم تک تک اتمهای جهان دوباره ترکیب شده است، و این تحول فقط به بخشهای سطحی و مشهود آن محدود نمانده است.
نویسنده نخستین انسانی است که نقشه جهان را میکشد و بر تک تک اشیای طبیعت در آن نامی میگذارد. میوههای آن درخت خوردنیاند. آن موجود خال خالی را که از جلو راه من فرار کرد میتوان رام کرد. اسم دریاچه میان آن درختان دریاچه شیری یا، هنرمندانهتر بگوییم، دریاچه آب صابون خواهد بود. آن مه یک کوه است و آن کوه باید فتح شود. استاد هنرمند از شیب بیجادهای بالا میرود، و در قله، بر ستیغ پرباد، فکر میکنید چه کسی را میبیند؟ خواننده از نفسافتاده و خوشحال را، آنجا به ناگهان یکدیگر را در آغوش میکشند و اگر کتاب تا ابد باقی بماند، آنها تا ابد با هم پیوند دارند...»
این نویسنده و منتقد روس معتقد است خواننده خوب کسی است که یک بازخواننده باشد: «عجیب است اما آدم نمیتواند کتاب را بخواند: فقط میتواند آن را بازخوانی کند. یک خواننده خوب، یک خواننده مهم، یک خواننده فعال و خلاق یک بازخوان است. و برایتان میگویم که چرا. وقتی برای نخستینبار کتابی را میخوانیم، همین فرایند دشوار حرکت چشم از راست به چپ، سطر پس از سطر، صفحه پس از صفحه، این کار جسمانی پیچیده با کتاب، همین فرایند درک مطلب کتاب در ظرف زمان و مکان آن میان ما و تحسین هنرمندانه حایل میشود. وقتی به یک نقاشی نگاه میکنیم، حتا اگر مثل کتاب عناصر عمق و تحول را نیز دربرداشته باشد، مجبور نیستیم چشمانمان را به نحو خاصی حرکت دهیم.
در واقع عنصر زمان در همان تماس نخستین با یک نقاشی پا به میدان نمیگذارد. به هنگام خواندن یک کتاب باید فرصت داشته باشیم تا با آن آشنا شویم. هیچ عضوی در بدن نداریم (مثل چشم در وقت دیدن یک نقاشی) که بتواند کل تصویر را ادراک کند و در عین حال از جزییات آن لذت ببرد. اما وقتی برای دومین، یا سومین، یا چهارمینبار یک کتاب را میخوانیم، در واقع با کتاب همان کاری را کردهایم که با نقاشی میکنیم. با این همه بهتر است عضو چشم، این شاهکار غولآسای تکامل، را با ذهن، که دستاوردی باز هم غولآساتر است، اشتباه نگیریم. یک کتاب، هرچه هم که باشد - یک اثر داستانی یا یک اثر علمی (که حد و مرز میانشان به آن وضوحی که همگان معتقدند نیست) - یک کتاب داستانی اول از همه به سراغ ذهن میرود. ذهن، مغز، در بالای ستون فقراتی که مورمور میشود، تنها ابزاری است، یا باید باشد، که به هنگام خواندن کتاب به کار میرود.»
ولادیمیر ناباکوف که نویسنده را ترکیبی از داستانگو، آموزگار، افسونگر میداند که افسونگر درونش مسلط میشود و او را به نویسندهای مهم بدل میکند، میگوید: این سه جنبه یک نویسنده بزرگ - جادو، داستان، درس - میتوانند ترکیب شوند و جلوه واحد تلألویی منحصر به فرد و وحدتیافته را بسازند، چراکه جادوی هنر شاید در همان استخوانهای داستان، در مغز استخوان تفکر حاضر باشد. شاهکارهایی وجود دارند که تفکری خشک، روشن و سازمانیافته دارند و در ما لرزش هنرمندانهای برمیانگیزند که به قدرت کاری است که رمانی همچون «پارک مانسفیلد» یا هر یک از جریانهای غنی تصویرسازی حسی دیکنزی با ما میکند.
به نظر من، قاعده خوب برای آزمودن کیفیت یک رمان، در درازمدت، ترکیب دقت شعر و شهودی بودن علم است. برای محفوظ شدن از آن جادو، خواننده خردمند کتاب یک نابغه را نه با قلبش، و نیز نه چندان با مغزش، که با ستون فقراتش میخواند. در آنجاست که آن مورمور گویا رخ میدهد، گرچه به وقت خواندن باید کمی فاصله بگیریم، کمی دور بمانیم. بعد با لذتی که هم حسی است و هم عقلی، هنرمند را تماشا میکنیم که قلعه مقواییاش را میسازد و تماشا میکنیم که قلعه مقوایی او به قلعهای زیبا از فولاد و شیشه بدل میشود.»
* در این نوشتار از کتاب «مسخ و درباره مسخ» اثر ولادیمیر ناباکوف، ترجمه فرزانه طاهری، چاپ دوم، انتشارات نیلوفر استفاده شده است.
منبع: ایسنا